اینجا محل جستجو و اکتشاف حرفهای نو است.
در موضوع آزاد افکار و چهرههایی را دنبال کنید که برای شما اهمیت دارند.
اگر میخواستید یک وعدهی روزانه از خواندنیها بسازید، چه موضوعات و نویسندههایی را کنار هم قرار میدادید؟
![]() Please Wait |
میگویند پشت سر هر مرد موفق یک زن خوب قرار دارد. همسران نویسندگان هم در زندگی ادبی آنها نقش بسیار مهمی دارند. ویلیام شکسپیر از دست زنش فرار کرد و رفت لندن نمایشنامهنویس شد و برعکس جیمز جویس، اگر همسرش نورا نبود، هیچ وقت هیچ چیزی نمینوشت. بدیهی است که هر نویسندهای به حداقل یک منبع الهام نیاز دارد. این منبع میتواند ذهن نویسنده، اخبار روز، خواندهها و شنیدهها، وقایع دور و بر، ... یا هر چیز دیگری باشد. حالا آن «هر چیز دیگر»ش به کنار، از بین وقایع و اشخاص دور و بر یک نویسنده، چه چیزی بیشتر و برجستهتر است؟ معلوم است که مهربان همسر. مثلاً در مورد ولادیمیر ناباکوف میدانیم که همسرش، وِرا ۶۶سال تمام، منشی، تایپیست، ویراستار، راننده و منبع الهام ناباکوف بود. ناباکوف میگفت حتی شخصیت «لولیتا» را از او الهام گرفته که البته بهتر بود نمیگفت! عوضش تالکین از روی عشقش به همسرش، اِدیت، «بِرن و لوتین» را نوشت که معروفترین داستان عاشقانه در کلِ سرزمین میانه (محل وقوع حوادث «ارباب حلقهها») است. داستایوسکی بزرگ هم برای نوشتن «قمارباز» یک تایپیست استخدام کرد، چون فقط ۲۰روز از قراردادش با ناشر مانده بود و چیزی هم ننوشته بود. آنا هم همینطور که حرفهای فیودور را تایپ میکرد، خودش هم چیزهایی به داستان اضافه میکرد و اینجوری شد که شد زن دوم داستایوسکی. تازه باید به اینها موارد قدیمیتر را هم اضافه کرد، چون تصور عمومی جوامع مردسالار قدیم این شکلی بود که اگر مثلاً مرد و زنی با هم در یک مغازۀ نانوایی کار میکردند، این زن بود که «شاگرد نانوا» به حساب میآمد. بنابراین اگر توماس کارلایل میگفت کتابهایم را همسرم برایم مینویسد، میگذاشتند به حساب تواضع و بزرگواری او. در حالی که جوامع فمینیست امروزی، از آن طرف بام افتادهاند و هرچه دن براون قسم و آیه میخورد که خودش کتاب مینویسد ملت میگویند نه، این رمانهای جنایی دستپخت همسرش است. آخر این بلیث نیولان بود که دن براون را مجاب کرد دست از خوانندگی بردارد و به جایش با او ازدواج کند. بلیث خودش کتاب کودکان مینویسد و منتقدان میگویند تابلو است که او جناییهایش را به اسم دن براون که ۱۲سال جوانتر است منتشر میکند. اما جنجالیترین زوج تاریخ ادبیات مورد دیگری است: تد هیوز و سیلویا پلات، دو شاعر مهمی که زندگی مشترک کوتاهی داشتند که با عشق آغاز و با خودکشی سیلویا با گاز آشپزخانه تمام شد. آیا افسردگی پلات باعث دلزدگی تد شد یا هیوز، سیلویا را به اینجا رساند؟ فمینیستها معتقد به دومی بودند. آنها در جلسات شعرخوانی هیوز شعار میدادند، علیه او مطلب مینوشتند و بارها نام هیوز را از روی سنگ قبر سیلویا تراشیدند. آنقدر فشار آوردند که زن دوم هیوز هم خودکشی کرد! البته در بین نویسندگان هم مثل هر جماعت دیگری، شوهران بیوفا پیدا میشوند. مثلا آلبرتو موراویا و السا مورانته، دو داستاننویس ایتالیایی ۲۱سال به خوبی و خوشی زندگی کردند، اما یکهو فیل موراویا یاد هندوستان کرد و با یک نویسندۀ جوانتر ازدواج کرد. مورانته هم در این دوران تنهایی بهترین آثارش، از جمله رمان «تاریخ» را نوشت. موردِ پرسی و ماری شِلی البته به این شدت نبود. پرسی شلی و رفقای شاعرش، مثل لرد بایرون، مری را مسخره میکردند که نمیتواند شعر بگوید. مری هم رفت و معروفترین هیولای تاریخ ادبیات یعنی «فرانکشتاین» را خلق کرد. اما انصاف این است که از آن طرف مردهای زنذلیلی هم داریم مثل لئونارد وولف، همسر ویرجینیا وولف که برای چاپ بهتر آثار همسرش انتشارات راه انداخت و نقش مهمش در نویسندگی ویرجینیا این بود که بعد از چاپ هر کتاب او تلفن به دست بگیرد و از منتقدان بخواهد که نقدهای مثبت برای همسرش بنویسند تا او خودش را نکشد - که البته آخرش هم افاقه نکرد. برگردیم سراغ ماجرای زنان خوب پشت سر مردان موفق. این زنها گاهی با کاری به کار همسر نداشتن باعث موفقیت او میشوند. مثلاً تس گالاکر که خودش هم داستان کوتاهنویس برجستهای بود در زندگی مشترک با ریموند کارور، حتی اتاق نوشتنشان را هم جدا کرد. یک گروه دیگر آنهایی هستند که زیادی به شوهرشان کار دارند. مثلاً جان استورات میل «رساله دربارۀ آزادی»اش را به همسرش هریت تقدیم کرده و نوشته «همه چیز» را از صدقه سر او دارد و ایدههایش مال اوست و «گر او هست حقا که من نیستم». دسته سوم، رابطهشان یک چیز بینابینی بوده. مثل سونیا، همسر لئو تولستوی که هفت بار دستنویسهای «جنگ و صلح» را برای عمولئو پاکنویس کرد، اما هرچه به سمت پیری رفتند رابطهشان بیشتر و بیشتر شکرآب شد، تا اینکه دست آخر تولستوی به بهانۀ راه انداختن اصلاحات اجتماعی برای همیشه از خانه زد بیرون. توجه فرمودید؟
این مطلب در روزنامه «هفت صبح» ۲ اسفند ۹۷ منتشر شده.
عکس: آقا و خانم تولستوی