اینجا محل جستجو و اکتشاف حرفهای نو است.
در موضوع آزاد افکار و چهرههایی را دنبال کنید که برای شما اهمیت دارند.
اگر میخواستید یک وعدهی روزانه از خواندنیها بسازید، چه موضوعات و نویسندههایی را کنار هم قرار میدادید؟
![]() Please Wait |
مثل همیشه کار، کار انگلیسیهاست و پلیدترین اهریمن تاریخ فانتزی را هم یک انگلیسی خلق کرده. انگلیسیجماعت خودشان زمانی برای نصف دنیا حکم هیولا را داشتند و مدام به توی شیشه کردن خون مستعمرات مشغول بودند و چه بسا به خاطر همین باشد که هیولای فرانکشتاین، کنت دراکولا، درندۀ باسکرویل، دکتر جکیلی که نصفهشبها تبدیل به مستر هاید میشد و روی سگش بالا میآمد، ... و بالاخره اسمشو نبر، یا اگر مرگخوار نیستید لرد ولدمورت، همگی مخلوق ذهن نویسندگان بریتانیایی است. اما سائورون از هرچی دیو و دد و غول و اهریمن و وسواس الخناس، ترسناکتر است. چون دوزار رحم و شفقت در کارش نیست و برخلاف باقی شیاطین که گاهی هم وسوسه و پیشنهادهای بیشرمانه میکنند، این بابا همهاش با توسری و کتک و رعب و وحشت، کارش را پیش میبرد.
سائورون، در زبان اِلفی به معنای منفور است. اما او از اولش هم اینطوری نبود. برای خودش کسی بود و از دسته جادوگرهای درستکاری مثل گندالف به حساب میآمد و اسمش «مایرون» بود به معنای ستودنی؛ اما چه چاره با بخت گمراه. به قول شیخ سعدی «ظلم در جهان اول اندکی بوده است هر که آمد برو مزیدی کرده تا بدین غایت رسید». قصه میگوید آن اول اول که غیر از خدا هیشکی نبود، خدا موجوداتی آفرید که ما بهشان میگوییم فرشته و در ارباب حلقهها تالکین بهشان «والار» میگوید. قرار شد این والارها سرودی بخوانند تا از آن سرود، عالم هستی به وجود بیاید. یکی از والارها، به اسم مِلکور، موقع خواندن سرود به سرش زد که چرا فقط از روی این نُت که گفتهاند بخواند، از خودش چیزهای اضافه و کم کرد. تالکین میگوید هرچه درد و رنج و تباهی از همین خارج خواندن ملکور بوجود آمد و نداشتن هارمونی یعنی شرارت و از اینجور حرفها که راست کار استاد الهی قمشهای است. مِلکور به واسطۀ همین فضولی از درگاه رانده شد. آن سائورون که حرفش بود، گول همین ملکور را خورد و شد خدمتکارش و مثل پسر نوح، خاندان رسالتش گم شد. طرف که از اول جزو جادوگرها بود و یک چیزهایی خودش توی چنته داشت، یک چیزهای علیحدهای هم از این ملکور یاد گرفت و کمکم شد اوستای کار. عاقبت والارها دست به یکی کردند و ملکور را به خارج از مرزهای جهان تبعید کردند تا برای ابد سرگردان بماند. سائورون شد ارباب جدیدِ تاریکی. او استاد ایجاد توّهم و تغییر شکل بود. یکی دو بار خودش را با عنوان پیر خردمند به ملت معرفی کرد و حتی اعتماد بعضیها را هم جلب کرد، تا حدی که آهنگران دنیای باستان حاضر شدند به سفارشش حلقههای قدرت را بسازند، ۹حلقه برای پادشاهان انسانها، ۵حلقه برای دورفها، چندتا برای این، چندتا برای آن، خود سائورون هم یک حلقه را برداشت و گفت این استرِ چموشِ لگدزن از آنِ من/ آن گربۀ مصاحبِ بابا از آن تو. نگو استاد داشته توی همین یک حلقه، همۀ سحر و افسونهایش را جاساز میکرده. حلقۀ قدرت یا ارباب حلقهها قدرتش را کامل شد و جنگ راه انداخت. چندین جنگ بزرگ درگرفت تا عاقبت در یکی از جنگها، انگشتهای دست سائورون قطع شد و حلقه افتاد که خوب شد، اسباب خودبینی شکست. سائورون که تمام زورش در حلقه بود، تا مرز نابودی رفت. از سراپای وجودش یک دانه چشم باقی ماند که خدمتکارانش همان را حفظ کردند و بردند بالای برجی تا مثل برادر بزرگ همه جا را ببیند و همانجوری یکچشمی برای نیروهای شر پادشاهی کند. حالا چشم سائورون دنبال حلقه بود تا دوباره نیرویش را به دست بیاورد. داستانهای «هابیت» و «ارباب حلقهها» از اینجا به بعد است. در داستان موجودات و نژادهای مختلفی حضور دارند ولی دست بر قضا، فرودو که حلقه طی ماجراهایی به او رسیده، از ضعیفترینهاست. سختترین کار هم به او سپرده میشود: بردن حلقه و اسباب قدرت دشمن به دل سرزمینهای خود دشمن و نابود کردنش در آنجا، جایی که در آن ساخته شده. او در میان تعقیب و گریزهای نیروهای سائورون، بعدِ از سر گذران انبوهی از ماجراها، بالاخره موفق به انجام این کار سخت میشود. تالکین میگوید میزان قدرتِ دشمن اصلاً مهم نیست، اینکه آدمها چقدر قوی یا ضعیف باشند هم مهم نیست، مهم فقط انتخابهای هر کس است. اینکه بخواهد با سائورون باشد، یا نباشد.
تصویر متن از سائورون در فیلم «هابیت۳»