اینجا محل جستجو و اکتشاف حرفهای نو است.
در موضوع آزاد افکار و چهرههایی را دنبال کنید که برای شما اهمیت دارند.
اگر میخواستید یک وعدهی روزانه از خواندنیها بسازید، چه موضوعات و نویسندههایی را کنار هم قرار میدادید؟
![]() Please Wait |
من خودم همهچیزخوارم، اما آیا واقعا حیوانات بیش از حد هوشمندی وجود دارند که خوردنشان توصیه نمیشود؟
در دوران دبیرستان، به دیدار یکی از دوستانم در لوئیزیانا رفتم. آنجا از من، که یک شمالیِ جنوبندیده به حساب میآمدم، با خوراکیهای عجیب و غریب جنوبیای همچون تمساح و مارزنگی پذیرایی شد. سپس به جشن بزرگ لوئیزیاناییها رسیدیم: انبوهی از خرچنگهای تند آنجا بود که ما به صورت وحشیانهای سر آنها را میپیچاندیم و جدا میکردیم و با چندین گالن نوشیدنی دکتر پپر آنها را میشستیم.
وقتی بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم، یکی از افراد حاضر در آنجا گفت که حتما اول دستم را بشویم. با لحنی ترسناک پیازداغ موضوع را زیاد کرد و گفت عاقلانه نیست که یک مرد پس از دست زدن به خرچنگ تند، بدون شستن دستش اجابت مزاج کند. خودش یک بار این بیدقتی را انجام داده بود و بهایش را نیز پرداخته بود. بنابراین من دستانم را شستم؛ اما هنوز هم به یاد دارم که چقدر موقع باز کردن زیپم نگران بودم و با چه تردیدی دستشویی کردم؛ با این که واقعا آن اتفاق برای خود من نیفتاده بود و ترومای آن مرد غیرمستقیم به من منتقل شده بود، اما اضطرابم در آن لحظات واقعی بود.
هنگامی به این موضوع فکر کردم که جایی خواندم محققین دانشگاه بوردو فرانسه، نوع مشابهای از تلقین هوشمندانهی اضطراب در خرچنگها را بررسی کردند (خرچنگهای تروماتیزه تمایل به حضور در مکانهای روشن و نورانی و مناطق پرخطر داشتند). دانشمندان دریافتند که میتوانند اضطراب خرچنگها را با داروی والیوم کاهش دهند. بااینکه دانشمندان مصر بودند که یافتههایشان دلیلی بر وجود ویژگیهای انسانی در حیوانات نیست، من به شخصه معتقدم همهی ما اینجا یک مکاشفهی درونی احساس میکنیم؛ خرچنگها از چیزی که انتظار داشتیم به ما شبیهتر هستند.
به نظر می رسد این روزها همه میخواهند بدانند گوشتی که میخورند چقدر باهوش است. همه نوع تحقیقاتی برای شناخت حیوانات شگفتانگیز مزرعه وجود دارد. ما میدانیم که گاوها از حل کردن مسائل لذت میبرند و وقتی مسئلهی مشکلی را به نتیجه برسانند، از هیجان به هوا میپرند. مرغها در صبر برای برآورده شدن خواستههایشان فوق العاده هستند، اعداد کوچک و فیزیک پایه را به صورت ماهرانه درک میکنند و میتوانند دمای قفس خود را به خوبی تنظیم کنند. گوسفندها میتوانند بدون حتی یک اشتباه چهرهی50 انسان را به خاطرسپرده و به یاد بیاورند. خوکها در انجام بازیهای رایانهای با جویاستیک مخصوص کم نمیآورند. و حتی صاریغها (بله! بعضی از مردم آنها را میخورند)، به نوبهی خودشان "دوندههای هزارتوی" بسیار خوبی هستند. یک مطالعه، مهارت صاریغها در "یادگیری احتمالات" را در رتبهی دوم پس از انسان قرار داد. صاریغ! همان حیوانات کوچکی که اکثر مواقع خودشان را به مردن میزنند!
نتیجهگیری و استدلال من این است که همهی جانوران برای خورده شدن بیش از انداره باهوش هستند. اگر با دانستن این موضوع باز هم میخواهید آنها را بخورید، به خودتان بستگی دارد. احتمالا هم این کار را انجام خواهید داد. من هم همینطور؛ و این ثابت میکند که احتمالا در مورد هوش خیلی مبالغه شده است.
آیا باید نگران باشم که بچهام املایش خوب نیست؟ آیا املای لغات اهمیتی دارد؟
آیا در مورد توماس هارلی سوم چیزی شنیدهاید؟ باید او را در مسابقهی تلویزیونی جئوپاردی دیده باشید! به عنوان یک کلاس چهارمی شرکت کرده بود، (یک بچهی دوست داشتنی از کنتیکت، با موهای چتریای که آدم را یاد پیتر بردی میانداخت و لباس آبی رنگی که دکمههایش را تا زیر گلو بسته بود). او باخت، در آخرین بخش جئوپارتی هم باخت! تنها به خاطر اینکه به جای "اعلامیهی آزادی بردگان"، نوشته بود "اعلایمهی آزادی بردگان".
آیا املای لغات اهمیتی دارد؟ راستش، من اینطور فکر نمیکنم. منظورم این است که، حتی معلم مدرسهی الکس تربیک هم در نگاه اول کلمهای که هارلی اشتباه نوشته بود را درست میخواند. هارلی هم برای نشان دادن اعتراضش با یک روزنامهی محلی مصاحبه کرد و گفت: "همهش یک اشتباه املایی بود".
املای درست تنها برای برقراری ارتباط نیست. جامعه هنوز هم به هجی کردن به عنوان نشانهای از هوش، پشتکار و ظرافت نگاه میکند. هارلی گفته بود که "سرم کلاه رفت" ولی این اصرارش مردم را به یاد کسانی انداخت که نسبت به املای کلمات سهلانگارند (در یکی از پیامهای فیسبوک نوشته بودند: "بچه جان یاد بگیر که شکستت را قبول کنی وگرنه باید باقی عمرت را حسرت بخوری". برنامهها و نرمافزارهای اصلاح خودکار غلطهای املایی، به مرور جایگاه خودشان را پیدا میکنند. طوری که شاید اگر یک روز پلیس املایی ملالغت درونمان از بین برود و به راحتی بتوانیم حرررر جووریکه دلمااااااااان میخاهد بنویسیم. اما تا آن روز، اگر به کودکانتان اجازه دهید هرطور که میخواهند بنویسند، شاید باعث بشوید در برابر هنجارهای اجتماعی بایستند، بدون اینکه در نظر داشته باشید که هر روزه باید چقدر قضاوت بشوند و چه دشواریهایی را به جان بخرند: این عواقب هم گریبان آنها را خواهد گرفت و هم گریبان شما که والدینشان هستید.
مادر هارلی پس از شکست او گفته بود: "یکذره شوکه شده بود. احساس شرمندگی میکرد. تماشای این قضیه سخت بود."
آیا لازم است این آخر هفته را بیگوشی طی کنم؟ اگر چندتا کار مهم از دستم برود چه؟
بیخیااااال.
کار شما چیه؟ چه مدل رئیسی دارید؟ چقدر صبر دارد؟ چقدر کار میخواهد؟ یک احتمال این است که شما مشاور ارشد وزیر امور خارجه باشید و یک گروه شبه نظامی هم در شمال آفریقا جار و جنجال به پا کرده باشد و از قضا چون شما در دسترس نبودهاید (مثلا همان وقت در پارکی دراز کشیده بودید و اسموتی را سرمیکشیدید و در کتاب "سهرهی طلایی"تان تعمق میکردید)، یک اشتباه دیپلماتیک رخ داده و یک هفتهی تمام در فاکس نیوز غوغا به پا شده باشد و حالا فقط وقتی قضیه فیصله پیدا میکند که یک مسئول مربوطهای –مثلا شخص شما- را در یک حرکت آیینی از کار برکنار کنند و تمام تقصیرها را گردنش بیندازند. احتمال دیگر این است که شما یک مرد در سطح متوسط باشید که در بخش توزیع محصولات غذایی و آشامیدنی کار میکند. و رئیستان که طلاق گرفته و چون کار دیگری ندارد، شنبه شب در دفتر مانده و برای سومین بار کارها را بررسی میکند، اشکال کوچکی در مسئولیتهای اداری شما پیدا میکند که طبق آن شما یک بسته فرسکای اضافهتر به دنوار ارسال کردهاید، او با گوشی شما تماس میگیرد، اما چون خاموش بودید، با گرتا تماس گرفته و بعد از چندین دقیقه زنگ خوردن، او اطمینان میدهد که فرسکاها همان جایی هستند که باید میبودند.
تفاوت را میبینید؟ شما به من هیچ اطلاعاتی ندادید، فقط سوالتان را با بیشترین سرعت و بدون فکر، مطرح کردید؛ و این موضوع به من این احساس را منتقل میکند که شما در زندگیتان بیپروا و بیخیال، با سرعت زمان میگذرانید و با امور ضروری که پیش میآید متوقف میشوید. نیاز به استراحت دارید. روحتان نیاز به استراحت دارد. هیچ نظری در مورد عواقب این کار ندارم، چطور میتوانم نظری داشته باشم؟ اما فکر میکنم بهتر است یک روز تلفنتان را خاموش نگه دارید.